1- استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ولایت
2- استادیار زبان و ادبیات عربی دانشگاه ولایت ، m.barariraeesi@Velayat.ac.ir
چکیده: (45 مشاهده)
خاقانی، این سرایندهی خودباور از همروزگارانش کسی را سزاوار همتازی نمیبیند و میگوید: «بل مرا این مراست با قدما». از این روی به هماوردی با شاه شاعران عرب، رأس عمود شعری، جندح بن حجر الکندی نامور به امرؤالقیس برمیخیزد و «قِفا نَبْکِ» او را قفا میزند. روشن است که بررسی چنین ادعایی باید در سرودههای تازی خاقانی، این سرایندهی ذواللسانین انجام گیرد پس نگارندگان در پژوهش پیشروی برای رسیدن به شناختی تازه از منش دو سراینده، با بهرهگیری از روش ادبیات تطبیقی به سنجش «بَکَتِ الرَّباب» خاقانی و«قِفا نَبْکِ» امرؤالقیس پرداخته و کوشیدهاند که نگاه خاقانی را در برخورد با معلقهی امرؤالقیس ارزیابی کنند. برای دستیافتن به خواسته یاد شده، نخست در روساخت به کاوش وزن، قافیه، زبان و واژگان پرداخته و سپس در زیرساخت، گریه بر اطلال و دمن، زمان و جایگاه آن در اندوه سرایندگان، چگونگی پرداختن به مکان و چرایی آن، شیوهی شاعری هر یک در خودستایی، صراحت امرؤالقیس و عفت خاقانی در عشقبازی، نگرش سرایندگان به صبح و شب و سرانجام پیوند خاقانی و امرؤالقیس با پدیدهها را بررسی کرده و نشان دادهاند که خاقانی فراخور درونمایه، وزن را دگرگون کرده؛ قافیه را همزه آورده تا چامه را بلندتر بسراید؛ به واژگان امروالقیس، کاربردی دیگر بخشیده؛ تصاویری نو آفریده؛ برخلاف سراینده تازی، در گذشته به سر نبرده و آشکارا از سرآمدی ادبی خویش میگوید. عشقورزی امرؤالقیس بیپروا ولی عشق خاقانی عفیف بوده؛ سراینده ایرانی توصیفگر صبح ولی سراینده تازی همدم شب است. البته خاقانی شیوه پرداختن به پدیدهها را نیز گونهای دیگر کرده است.