1- دانشیار دانشگاه تبریز ، va_nejad77@yahoo.fr
2- دانشیار دانشگاه تبریز
3- دانشگاه تبریز
چکیده: (616 مشاهده)
در پژوهش حاضر، مسئله تروما (روانزخم) در اولیس از بغداد، نوشته اِریک اِمانوئل اشمیت و همنوایی شبانۀ ارکستر چوبها، نوشته رضا قاسمی مورد بررسی قرار گرفته است. خواننده در هر دو داستان شاهد مهاجرت شخصیت اصلی داستان است. سَعد، شخصیت اصلی اولیس از بغداد به جهت گریز از جنگ داخلی، تصمیم به مهاجرت میگیرد. همنوایی شبانه روایتی فراواقعگرایانه از مهاجرت یدالله را به تصویر میکشد. پژوهش پیشرو بهدنبال چرایی مهاجرت و آسیبهای ناشی از آن است. تروما یا روانزخم به دنبال یک آسیب روانی - که معمولاً در کودکی برای فرد بوجود میآید- میتواند عواقب جبرانناپذیری داشته باشد که درمان آن بسیار سخت و حتی گاه ناممکن است. مهاجرت، بخصوص اگر امری ناخواسته باشد، میتواند آسیبی تروماتیک در پی داشته باشد که گاه موجب چند پارگی، احساس افسردگی، پوچی، تنهایی و نابسامانی خواهد شد. فردی که مهاجرت را تجربه میکند با دنیایی جدید مواجه است که در آن اصول و مرزبندیهای بسیاری دستخوش تغییر خواهند بود. این پژوهش توصیفی - تحلیلی با رویکرد تطبیقی، نشان میدهد که مهاجرت، چه به صورت اختیاری و چه به صورت اجباری، میتواند پیامدهای ترومایی در برداشته باشد، هویت یک فرد را دگرگون کند و بر تجربیات و روابط شخصیت ها تأثیر بگذارد. همچنین روایت مهاجرت چه به صورت واقعی و چه فراواقعگرایانه، آشفتگی در نوشتار و ساختار داستان را در پی دارد که خود حاکی از روایت تروماتیک میباشد. این تحقیق به بررسی مفهوم تروما در دو اثر ادبی از اریک امانوئل اشمیت و رضا قاسمی پرداخته و روشهایی که در هر کدام به تصویر کشیده شده است، مقایسه خواهد شد. نتایج این مطالعه نشان میدهد که هر دو رمان اجتماعی، تروما را به عنوان یک پدیده پیچیده و چندوجهی به تصویر میکشند که زندگی افراد را به روشهای مختلف تحت تأثیر قرار میدهد و از سوی دیگر بازنمایی تروما در هر رمان منحصر به فرد است و زمینه فرهنگی و تاریخی آثار مربوطه را منعکس میکند.