۹ نتیجه برای روایت شناسی
دوره ۲، شماره ۷ - ( ۹-۱۳۸۸ )
چکیده
این مقاله، همبستگی میان بازنمایی وجوه مختلف گفتار و اندیشه را در متون روایی بررسی و بر سخن غیر مستقیم آزاد تأکید می کند. پس از اشاره به بازنمایی گفتار و اندیشه از نظر ژنت، در بخش میانی مقاله، به وجوه رنگارنگ گفتار و اندیشه از محاکاتی ترین تا خودگوترین حالت اشاره و همبستگی میان این وجوه در پرتو آراء و نظرات صاحب نظران بررسی می شود. سپس، از میان این وجوه، بر سخن غیرمستقیم آزاد تمرکز و آرای نظریه ردازان از بالی تا چتمن، تولان و سرانجام مک هیل در پرتو اشاره به نمونه های داستانی مرور می شوند. در پایان این نتیجه حاصل می آید که وجوه اندیشه و گفتار، سخنان و افکار اشخاص داستانی و نیز راوی را بازتاب داده و سخن غیرمستقیم آزاد به سبب ماهیت دو پهلوی خود، به ابهام هنری و نیز کنایه دامن می زند.
دوره ۲، شماره ۸ - ( ۱۰-۱۳۸۸ )
چکیده
هدف این پژوهش، بررسی روایت شناختی و سبک شناختی روایت محرم اثر سیدمرتضی آوینی در چارچوب نظریه هوش داستانی رندال (۱۹۹۹) است. گرچه تاکنون مطالب بسیاری در مورد منحصربه فرد بودن روایت های این نویسنده بیان شده، هیچ پژوهش علمی به واکاوی ویژگی های خاص روایت شناختی در آثار او نپرداخته است. بررسی آثار آوینی بر مبنایی علمی و مبتنی بر نظریه های معتبر روایت شناختی، گامی مؤثر در جهت فهم بهتر ویژگی های این آثار و استفاده از این ویژگی ها در شکل ها و موقعیت های دیگر خواهد بود. در این مطالعه، سازوکارهایی که در ارتقای هوش داستانی در چارچوب تحلیلی رندال دخیل هستند، و نمود آن ها در متن روایت محرم، با بهره گیری از مدل روایت شناختی لبوف (۲۰۰۱) مورد بررسی و ارزیابی کیفی و کمّی قرار می گیرد. همچنین بخشی از ویژگی های روایت شناختی نثر آوینی با ذکر مثال هایی از نثر وی و از دیدگاهی سبک شناختی و در قالب نمودهای زبانی تبیین می شود.
دوره ۲، شماره ۸ - ( ۱۰-۱۳۸۸ )
چکیده
هدف این پژوهش بررسی روایت شناختی و سبک شناختی «روایت محرم» اثر سید مرتضی آوینی در چارچوب نظریه هوش داستانی رندال (۱۹۹۹) است. گرچه تا کنون مطالب بسیاری در مورد منحصر به فرد بودن روایتهای این نویسنده مطرح شده است، تا کنون هیچ پژوهش علمیبرای اثبات ویژگیهای خاص روایت شناختی در آثار او به عمل نیامده است. بررسی آثار آوینی بر مبنایی علمیو مبتنی بر نظریههای معتبر روایت شناختی گامیمؤثر در جهت فهم بهتر ویژگیهای این آثار و استفاده از این ویژگیها در شکلها و موقعیتهای دیگر خواهد بود. در این مطالعه، سازوکارهایی که در ارتقای هوش داستانی در چارچوب تحلیلی رندال دخیل هستند، و نمود آنها در متن "روایت محرم" با بهره گیری از مدل روایت شناختی لبوف (۲۰۰۱) مورد بررسی و ارزیابی کیفی و کمی قرار میگیرد. در این راستا بخشی از ویژگیهای روایت شناختی نثر آوینی با ذکر مثالهایی از نثر وی و از منظری سبک شناختی و در قالب نمودهای زبانی تبیین میشود.
دوره ۴، شماره ۱۴ - ( ۱۰-۱۳۹۰ )
چکیده
این مقاله، کتاب از اشارتهای دریا: بوطیقای روایت در مثنوی معنوی اثر حمید رضا توکلی را مرور انتقادی میکند. ابتدا به جایگاه کتاب در سنت روایتشناسی ایرانی اشاره میشود. سپس، سازگان صوری کتاب که مشتمل بر نه فصل است، مرور و بررسی انتقادی میشود. در بررسی هر فصل، ابتدا طرحی کلی از فصل ارائه شده و سپس محاسن و معایب مطالب فصل ارزیابی میشوند. در پایان، ویژگیهای کتاب در هفت مورد خلاصه میشوند. از جمله ویژگیهای کتاب یکی، این است که نویسنده با بهرهگیری از مباحث نظری روایت و اندیشههای مثنوی توانسته گامی در نظریهپردازی مبتنی بر آثار نظم و نثر فارسی بردارد. اما از آنجا که کتاب چارچوبی مشخص را پی نمیگیرد، این نظریهپردازی در کتاب ابتر میماند. نویسنده میتوانست در فصلی جداگانه ضمن جمعبندی مطالب، نظریهپردازی در کتاب خود را در قالب نظریه روایت شناسی عرفانی و/ یا معنوی طرحبندی کند که متاسفانه این مهم به سرانجام نرسیده است.
دوره ۶، شماره ۲۱ - ( ۱-۱۳۹۲ )
چکیده
چکیده «تداخل سطوح روایی» به دو بخش کلی تقسیم می شود: حرکت از سطوح فراداستانی به سطوح فروداستانی و حرکت از سطوح فروداستانی به سطوح فراداستانی. در این جُستار انواع حالت ها و مُدل های نوع اول را با عنوان «تداخل درونی» در مثنوی- به مثابه متنی شاخص در ادب فارسی که بیشترین نمود تداخل سطوح روایی را می توان در آن جست و جو کرد- بررسی می کنیم. واژه های کلیدی: تداخل سطوح روایی، تداخل درونی، مثنوی، روایت شناسی.
دوره ۶، شماره ۲۳ - ( ۳-۱۳۸۸ )
چکیده
با بررسی الگوهای تحلیل پیرنگ در نظریههای روایتشناسی به این پرسش پاسخ میدهیم که «الگوی کنشهای» طرح داستان گنبد پیروزه چیست و این الگو بیانگر و نشاندهنده چیست. با این پژوهشِ ساختاری به شناخت ذهن بشر آنگاه که در حالت خلق روایت عرفانی است دست مییابیم. برای تحلیل این روایت از روش تودورف و گریماس استفاده شده است. اساس روش تودورف به شناسایی الگوی کنشهای داستانی و عنصر ثبت بنمایه اصلی اختصاص دارد. با شناسایی این دو مورد تأیید میشود که روند شکلگیری و پیشرفت کنشهای داستانی در داستان ماهان با داستان هبوط تطابق دارد و بنمایه اصلی این داستان یکسان است. برای اثبات این یکسانی از روش گریماس استفاده میشود که بر پایه جفتهای متقابل داستانی و الگوی کنشگرها (شخصیتها) استوار است که از این طریق تناظر و برابری شخصیتهای دو داستان نشان داده میشود.
با توجه به شواهد نتیجه این میشود که داستان ماهان در طبقهبندی قصههای عرفانی قرار میگیرد و سرچشمه و ریشه آن داستان هبوط است.
مجید رضا مقنی پور، اکبر چراغی نظر،
دوره ۸، شماره ۳ - ( ۶-۱۳۹۹ )
چکیده
ادبیات روایی در ایران همواره به عنوان یکی از منابع اصلی الهام برای بسیاری از هنرها بوده است؛ در این میان سهم هنرهای تجسمی و نمایشی بیش از سایر هنرهاست. وابستگی نقاشیِ ایرانی به ادبیات به گونهای بوده است که نقاشی ایرانی تا اواسطِ عصر صفوی به عنوانِ زیرمجموعهای از هنر«کتابت» دستهبندی میشده که کارکردِ اصلی آن تصویرسازی روایتهای ادبی بوده است. در فرایند چنین ترجمانی بسیاری از مولفههای روایی اثرِ مبدا به دلیل ماهیت بستر مقصد، دچار تغیر و تحول میگردد. در پژوهش پیش رو سعی میشود سیر تحول و تطور روایی یکی از این مضامین را در فرایند ترجمه از ادبیات به نقاشی بررسی نماییم. این پژوهش به شیوۀ توصیفی تحلیلی و با استفاده از روش تحلیل محتوای کمی با تکیه بر نظریه روایت شناسی پراپ انجام شده است. هدف تحقیق شناخت و تحلیل نشانههای تصویری و چگونگی ارتباط آنها با متن روایی در طول فرآیند ترجمان میباشد. گردآوری مطالب به روش کتابخانهای بوده است. مضمون مورد نظر «گذر سیاوش از آتش» است و بستر مبدا فرایندِ ترجمانیِ تحقیق، شاهنامه فردوسی میباشد. همچنین بستر مقصد، نگارهای با همین عنوان در شاهنامه شاه طهماسبی میباشد. نتایج پژوهش حاکی از آن است که ماهیت و بسامد نقشویژههای داستان، متناسب با ویژگی های بستر مقصد (نگارگری) تغیر میکند. در واقع هنرمند نگارگر براساس قابلیتها و محدودیتهای رسانۀ مقصد و نیز ذوق هنری خود بر پیرفتهایی از داستان تاکید میکند که در روایت فردوسی از بسامد بالایی برخوردار نیستند.
نسرین سهرابی، حمیدرضا شعیری،
دوره ۱۱، شماره ۳ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده
دوره ۱۲، شماره ۴۶ - ( ۷-۱۳۹۸ )
چکیده
کانونیسازیها با امکانات و محدودیتهای روایی خود از مهمترین عناصر در ایجاد تعلیق و غافلگیری بهشمار میروند. نویسندگان مقاله با رویکردی مبتنی بر سنتهای صوری و محتوایی در تحلیل گفتمان روایی، بهدنبال بررسی و یافتن امکانات و محدودیتهای روایی انواع کانونیسازی در ایجاد تعلیق و غافلگیری و بیان دلیل زیباییشناسی استفاده از یک کانونیسازی غالب در رمان بامداد خمار هستند. نتایج پژوهش نشان میدهد کانونیسازیهای بیرونی و درونی بهصورت متناوب از امکانات و محدودیتهای روایی خاص و مشترکی در توزیع اطلاعات روایی استفاده میکنند که تعلیق و غافلگیری را در این رمان بهوجود میآورد. بر این اساس، امکانات روایی آغاز از میانه، تعلیق اشیا، روایت درونهای و پیرنگ باز مختص کانونیسازی بیرونی، و امکانات و محدودیتهای روایی روایت رمان بهشیوه داستانهای موازی، نقض نهی، کشمکش درونی، کانونیسازی درونی چندگانه، تکگویی نمایشی، محدودیت مکانی کانونیساز و تعلیق پس از غافلگیری مختص کانونیسازی درونی هستند. همچنین طرح پرسشهای تلویحی در صحنه آغازین رمان و بخشهای دیگر آن، همسازهاندیشی، پیشواز زمانی، بازگشت به گذشته، کشمکش بیرونی و کشمکش در مکالمه امکانات روایی مشترک کانونیسازیهای بیرونی و درونی در ایجاد تعلیق شمرده میشوند. در این رمان، غافلگیری فقط در حوزه کانونیسازی درونی صورت میگیرد؛ زیرا فقط این کانونیساز با تغییر ناگهانی فرایند توزیع اطلاعات روایی به خواننده یا هریک از کنشگرهای رمان اطلاعات اضافی میدهد. همچنین کمک به تسریع غلبه جهتگیری ایدئولوژیکی کانونیساز درونی با همکاری شگردهایی مانند فرایند همدلی یکی از مهمترین دلایل زیباییشناسی استفاده بیشتر از کانونیسازی درونی در رمان بامداد خمار است.