جستجو در مقالات منتشر شده


۱۵ نتیجه برای محمودی بختیاری


دوره ۳، شماره ۳ - ( ۷-۱۳۹۱ )
چکیده

لغت­نامه­ها از اساسی ترین معیارها در آموزش و پژوهش زبانند، لذا انتظار می­رود عاری از هرگونه اشکال باشند. با این وجود به نظر می­رسد که در تعیین مقوله های واژگانی تعداد قابل توجّهی از واژه های موجود در لغت­نامه­های فعلی، تناقض و ناهماهنگی­هایی وجود دارد. در این مقاله به بررسی بحث اتباع در مدخل­های واژگانی لغت­نامه دهخدا می­پردازیم؛ بدین منظور، پس از تعریف فرایند اتباع و مشخصه­های آن در زبان فارسی، تمامی مدخل­هایی را که در لغت­نامه ­دهخدا برای آن ها ساخت اتباع درنظرگرفته­شده، استخراج شده و با تکیه بر تعاریف زبان­شناختی ارائه شده برای ساخت اتباع، هر یک را مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج این تحقیق نشان می­دهد که در لغت­نامه دهخدا، مداخل واژگانی دارای عنوان اتباع، در برخی موارد با یکدیگر تناقض دارند و از دیدگاه زبان­شناسی، بعضی از آن ها را اساساً نمی­توان اتباع در نظر گرفت. یکی از اهداف این مقاله، تأکید بر این نکته است که برای تحلیل داده های زبان فارسی، باید به ویژگی­های زبانی آن ها توجه کرد و نباید به انگاره­های طرح­شده در زبان­های دیگر استناد کرد و همچنین در تعیین مقوله کلمات، باید مفاهیم دستوری سنّتی را از مفاهیم زبان­شناختی متمایز کرد.  

دوره ۳، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۱ )
چکیده

پژوهش حاضر که در حوزه جامعه شناسی زبان انجام گرفته تلاشی است برای ارزیابی یکی از تفاوتهای رفتار زبانی زنان و مردان در چارچوب نظریه تسلط. هدف از انجام این پژوهش ارزیابی شاخص تسلط مکالمه ای قطع گفتار بر پایه نظریه تسلط در جامعه فارسی زبان و نیز بررسی عوامل سه گانه مؤثر بر قطع گفتار ( اظهار نظرهای مستقیم، انحراف از موضوع و قیدها و افعال تردید آمیز) می باشد. بر این اساس، شاخص قطع گفتار و شاخص های سه گانه مؤثر بر قطع گفتار در محیط های مختلط و همجنس در نظر گرفته شد وسپس این شاخص ها در چهل مصاحبه ی دو مرحله ای (۱۰ مرد و ۱۰ زن دانشجو در فاصله سنی ۱۸-۲۴ سال) مورد ارزیابی قرار گرفت. نهایتاً زنان و مردان در محیط های مختلف، بر اساس کاربرد قطع گفتار، رفتار متفاوتی از خود نشان دادند و نمود زبانی نگرشِ جنسیت مدار در جامعه امروز فارسی زبان ملموس بود و بر اساس این پژوهش، نوع رابطه هر کدام از شاخص های مؤثر بر قطع گفتار با قطع گفتار تدقیق شد و نهایتاً چارچوب ارائه شده توسط نظریه تسلط در میان فارسی زبانان، ناکارآمد، تشخیص داده شد.

دوره ۴، شماره ۳ - ( شماره ۳ (پیاپی ۱۵)- ۱۳۹۲ )
چکیده

یکی از مباحث مهم در زبان­شناسی، بررسی ساختار و خصوصیات انواع جمله های موجود در زبان و تعیین تفاوت ها و شباهت های آن ها با یکدیگر است. هدف مقاله حاضر نیز پرداختن به جمله های تعجبی زبان فارسی ازدیدگاه زبان­شناسی و ارائه داده­های جدیدی از زبان فارسی است که ضرورت توصیف این گونه جمله ها را توجیه می کند و اساس درک ماهیت جمله­های تعجبی را وسعت می بخشد. در این تحقیق تلاش می­شود تا در چارچوب رویکرد زانوتینی و پورتنر (۲۰۰۳) به این پرسش­ها پاسخ داده شود: الف. ساختار جمله های تعجبی در زبان فارسی چگونه است؟ ب. نقش معنایی و کاربردشناختی این گونه جمله ها چیست؟ ج. تفاوت این جمله ها با جمله های پرسشی خبری چیست؟ د. عنصر نفی در این ساختارها چه جایگاهی دارد؟ داده­های این تحقیق به شیوه پیکره­بنیاد گردآوری و به روش توصیفی- تحلیلی بررسی شده است. نتایج حاکی از این است که در زبان فارسی، تعجبی های خبری و تعجبی های پرسش واژه­ای دو نوع اصلی جمله های تعجبی را تشکیل می­دهند که تمایز میان آن ها با بررسی ویژگی­های معنایی، کاربردشناختی، آکوستیکی و نحوی این جمله ها و همچنین مقایسه رفتار آن ها در رابطه با فرایند منفی­سازی و ساخت­های مقایسه­ای امکان پذیر است.  

دوره ۷، شماره ۱ - ( شماره ۱ (پیاپی ۲۹)- ۱۳۹۵ )
چکیده

پدیده ادب یکی از مقولاتی است که همواره مورد توجه پژوهشگران رشته‌های مختلف همچون روان‌شناسی و جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی قرار گرفته ‌است. در حوزه مطالعات کاربردشناسی زبان نیز به مقوله ادب کلامی پرداخته‌‌ می‌شود. یکی از مفاهیمی که به دنبال ادب در زبان‌شناسی مطرح می‌شود بی‌ادبی کلامی است. افراد مختلفی همچون گافمن(۱۹۶۷)، براون ولوینسون (۱۹۸۷)، بوسفیلد (۲۰۰۸)، کالپپر (۱۹۹۶،۲۰۰۳،۲۰۱۱)، یوهانی رودانکو (۱۹۹۶) به بررسی مقوله ‌ادب/ بی‌ادبی کلامی پرداخته‌اند. علیرغم  مطالعات فراوانی که در زمینه الگوهای بی‌ادبی در فرهنگ غرب انجام شده است، این مفهوم در زبان فارسی چندان مورد کاوش قرار نگرفته است. در همین راستا، هدف پژوهش حاضر بررسی کارکرد این پدیده در زبان فارسی از طریق توصیف آن در نمایش‌نامه «صیادان» برگرفته از مجموعه نمایش‌نامه روی صحنه آبی نوشته اکبر رادی است. علت انتخاب متون نمایشی نیز آن است که این متون بی‌شک بازتابی از زندگی روزمره مردم و محاورات‌ آن‌ها هستند. الگوی نظری‌ای که در بررسی داده‌های این پژوهش استفاده شد الگوی ارائه شده از سوی کالپپر (۱۹۹۶؛۲۰۰۳؛۲۰۱۱)  است؛ یعنی ترکیبی از الگوهای بی‌ادبی (۱۹۹۶؛۲۰۰۳) و عواملی همچون هنجارهای اجتماعی، بافت و احساسات (۲۰۱۱). پرسش‌های این پژوهش عبارتند از: ۱. کدام ‌یک از راهکارهای پیشنهاد شده از سوی کالپپر در نمایشنامه صیادان به کار رفته است؟ و  ۲.کدام راهکار بیش از بقیه از سوی تعامل کنندگان به کار گرفته شده است؟ نتیجه‌ آنکه پرکاربردترین راهکار در صیادان بی‌ادبی ایجابی و کم‌کاربردترین راهکار مربوط به کنایه نیش‌دار بود. راهکارهایی که مرکب از چند راهکار بودند در مرتبه دوم و بی‌ادبی سلبی در مرتبه چهارم قرار گرفت. ادب کنایه‌دار نیز در میان داده‌ها یافت نشد. علاوه بر این، موارد جدید نیز معرفی شدند.

دوره ۷، شماره ۲ - ( شماره ۲ (پیاپی ۳۰)- ۱۳۹۵ )
چکیده

در پژوهش حاضر، مقولۀ خشونت کلامی در نمایش‌نامۀ هاملت با سالاد فصل در چهارچوب نظریه گفتمانی مالکین (۲۰۰۴) مورد بررسی قرار گرفته است. مالکین در بررسی خشونت کلامی، شاخص‌هایی شش‌گانه معرفی می‌کند که به‌واسطه آن‌ها زبان کنش‌گری خشونت‌بار شناخته می‌شود. هدف اصلی این پژوهش، معرفی و کاربست نگره‌ای زبانشناختی در تحلیل گفتمان خشونت‌آمیز دراماتیک است. در متون نمایشی (همچون دیگر متون ادبی)، شخصیت‌ها توسط زبان خلق می‌شوند؛ تحت استیلای قوانین حاکم بر آن پرورش می‌یابند؛ گاهی توسط آن مورد تعرض قرار می‌گیرند و در نهایت دگرگون می‌شوند. نظر به این‌که شکل‌گیری شخصیت‌های نمایشی بر پایه دیالوگ‌هایشان شکل می‌گیرد، مطالعه علمی خشونت کلامی به عنوان یکی از مؤلفه‌های کلام دراماتیک در این نوع ادبی ضروری به نظر می‌رسد. پژوهش حاضر بر پایه نظریه مالکین (۲۰۰۴) در مورد الگوهای خشونت کلامی در درام، با رویکردی گفتمانی به بررسی این الگوها در نمایش‌نامه هاملت با سالاد فصل اکبر رادی می‌پردازد، و تلاش می‌کند تا مؤلفه‌های غالب در گفتمان خشونت‌آمیز شخصیت‌های این نمایش را ارائه کند.          

دوره ۸، شماره ۴ - ( شماره ۴ (پیاپی ۳۹)- ۱۳۹۶ )
چکیده

در دنیای مدرن امروز، نقش رسانه در شکل‌دهی مستقیم و غیرمستقیم به افکار عمومی انکارناپذیر است. ازاین‌رو، تلویزیون، به‌عنوان مهم‌ترین و بانفوذترین رسانه جهان، توجه صاحبان قدرت را برای به‌دست گرفتن افکار عمومی به خود جلب می‌کند. در این تحقیق، نقش سریال‌های تلویزیونی آمریکایی در گسترش پدیده اسلام‌هراسی که پس‌از وقایع ۱۱ سپتامبر فزونی یافته، بررسی شده است. برای این منظور، سریال میهن از شبکه شوتایم از دو جنبه مکالمات و تصاویر تحلیل شده است. برای تحلیل مکالمات، از رویکرد فرکلاف در چارچوب تحلیل انتقادی گفتمان و برای تحلیل تصاویر، از رویکرد کرس و ون‌لیوون به‌نام «دستور طرح بصری» استفاده شده است. در مکالمات در بُعد توصیف، ابزارهای قرابت، تکرار، پیش‌انگاری، قاب‌بندی، برجسته‌سازی، کمرنگ‌سازی و حذف درجهت نمایش چهره‌ای منفی از اسلام شناسایی شدند. ازلحاظ بصری نیز مفاهیم فرآیند تحلیلی، فرآیند روایی و پرسپکتیو این نقش را برعهده داشتند. موارد گفتمانی و بصری تحلیل‌شده نشان می‌دهند که این سریال دارای عناصری است که ازلحاظ گفتمانی، بصری و یا ترکیبی از هردو، ممکن است به ترویج اسلام‌هراسی کمک کنند. همچنین، ترکیبی از این دو رویکرد در تحلیل انتقادی رسانه پیشنهاد می‌شود.
آبتین گلکار، محمدرضا دبیرنیا، بهروز محمودی بختیاری،
دوره ۹، شماره ۴ - ( زمستان ۱۴۰۰ )
چکیده

رویکردهای اخیر ادبیات تطبیقی در جستجوی این امر هستند که برخورد گفتمان­‌های مختلف را بیشتر از گذشته مورد بررسی قرار دهند. از مهم‌­ترین جلوه­‌های گفتمان‌های پسااستعماری دیالکتیک «خود» و «دیگری» است که این تقابل به شکل­‌های گوناگونی می‌­تواند نمود پیدا کند که در یکی از این موارد روشنفکر می‌­تواند در مقام «دیگری» بازنمایی گردد. دو نمایشنامه آی بی­کلاه، آی باکلاه و جمعه نه‌چندان خوب از جلوه‌­های گفتمان­ پسااستعماری هستند که در جهت برملاسازی گفتمان استعماری حاکم بر جامعه و زمانۀ خویش نگاشته شده‌­اند و قهرمان­‌های دو نمایش­نامه (ویلی و مرد روی بالکن) با وجود زندگی در حاشیه گفتمان مسلط بر جامعه، از جمله روشنفکرانی هستند که علیه استعمار حاکم به پا می­‌خیزند. این پژوهش در نظر دارد با استفاده از رویکرد تطبیقی، این دو گفتمان پسااستعماری را با تکیه بر تعریف ادوارد سعید از فرد روشنفکر، و با در نظر گرفتن گفتمان ایدئولوژیک موجود بررسی کند تا شباهت­‌ها و تفاوت‌­های این دو گفتمان از حیث تعریف و کارکرد فرد روشنفکر مشخص شود و شمایل و تعریف بارزتری از فرد روشنفکر در مقایسه با دیگر شخصیت­‌های موجود آشکار گردد. یافته‌­های این پژوهش نشان می‌دهد که اگرچه بین دو شخصیت اصلی این دو نمایش­نامه تفاوت­‌هایی وجود دارد، به طور کلی این دو روشنفکر ترویج گفتمان ضد استعماری را به عنوان یک امر اخلاقی می‌پذیرند. مقاومت در برابر ظلم، تسلیم ناپذیری و حقیقت جویی از جمله مواردی است که این دو روشنفکر اتخاذ می‌­نمایند.

دوره ۹، شماره ۵ - ( آذر و دی ۱۳۹۷ )
چکیده

در جستار پیش رو، سعی کرده­ایم با توجه به نظریۀ «نابرابری قدرت در دیالوگ» فرکلاف، با بررسی دیالوگ‌های بین شخصیت‌های متضاد و هم‌تراز، در رمان آتش بدون دود نادر ابراهیمی، به شناخت شخصیت‌های قدرت‌مدار یا منفعل بپردازیم و از نگاه و جانب­داری‌های ایدئولوژیک نویسنده رمز گشایی کنیم. برای نظم بیشتر این چارچوب نظری، از پرسش­های مطرح­شده در مدل پیشنهادی شورت (۱۹۹۶) برای شناخت قدرت در دیالوگ نیز استفاده شد، تا نوع روابط و نحوۀ تسلط قطب‌های شخصیتی داستان «گالان­پهلوان متکی بر قدرت بدنی» و « آلنی­ قهرمان متکی بر قدرت فکر و اندیشه» تجزیه و تحلیل شود. 
تجزیه و تحلیل داده‌های بررسی­شده، حاکی از آن است، نحوۀ برخورد دو­ شخصیت­محوری رمان، در دیالوگ با دیگران، نسبت مستقیم با فراز و نشیب‌های دوران زندگی آنان دارد. دیالوگ‌های گالان با اطرافیانش به افراد خاصی محدود است و به­مرور این دایره تنگ‌تر می‌شود و به­همراه آن، از قدرت او نیز کاسته می‌شود و با مرگش، هژمونی زورگویی و تسلط قهری و اجباری او پایان می­پذیرد. در حالی که، آلنی نه­تنها با همۀ مردم به‌خصوص، زنان و اقشار طبقۀ پایین اجتماع وارد گفت‌وگو می‌شود؛ بلکه آنان را وادار می‌کند تا محور گفت‌وگو با اطرافیانشان قرار بگیرند. این عمل، باعث افزایش پذیرش مرام فکری و سیاسی او می­شود و بعد از مرگش نیز تفکراتش در سخن و عمل نسل بعدی به‌سرعت تکثیر می‌شود.
 

 
بهروز محمودی بختیاری، عرفان ابراهیمی،
دوره ۱۰، شماره ۴ - ( زمستان ۱۴۰۱ )
چکیده

ولاً به هنگام برخورد با آثار هنری دارای مضمون تاریخی، یا انتظار تطابق عین به عین آن اثر با تاریخ را داریم، یا اینکه منتظریم به نوعی خوانش هنرمند را از آن دوره تاریخی ببینیم. حالت اول که به هیچ عنوان، آن هم در جهان هنر قابل بازسازی و بازنمایی نیست. شیوه دوم نیز دیگر کارکرد سابق را ندارد. با داشتن شناختی کافی از نویسنده و شرایط گفتمانی و روابط قدرت در دوره زیست او بهتر می‌توان نوع نگاهش به تاریخ را در اثری تاریخی واکاوی کرد. در این مقاله با روش تطبیقی و تاریخی، دو اثر مرگ یزدگرد نوشته بهرام بیضایی و رمولوس کبیر نوشته فردریش دورنمات از منظر تاریخ‌گرایی‌نوین بررسی می‌شوند تا نشان داده شود که چگونه دو نمایشنامه نویس در دو مکان و زمان متفاوت از تاریخ اثر گرفته‌اند و بر تاریخ زمانه خود اثر گذاشته‌اند. این مقایسه تطبیقی نشان می‌دهد که انتخاب دوره‌ای خاص از تاریخ برای نوشتن نمایشنامه از طرف نمایشنامه‌نویس هدفمند بوده است و همچنین پرداختن به یک دوره تاریخی، متأثر از دوره زیست و فرهنگ نمایشنامه‌نویس است و علت تفاوت جایگاه قدرت و پایان‌بندی متن‌ها در همین موضوع نهفته است.
 

دوره ۱۰، شماره ۵ - ( آذر و دی ۱۳۹۸ ۱۳۹۸ )
چکیده

گورانی یکی از زبان‌ها‌ی ایرانی شمال غربی است که به‌طور پراکنده در استان‌های کرمانشاه و کردستان ایران و بخش‌هایی از اقلیم کردستان عراق تکلم می‌شود و با توجه به گسترش نفوذ زبان‌های قدرتمند مجاور آن مانند فارسی، عربی و کردی، در معرض خطر است. یکی از ویژگی‌های دستوری زبان گورانی، جنس دستوری است که در مورد آن تنها به اشارات کوتاهی در برخی از منابع مانند (۱۹۶۶ MacKenzie, ) و سجادی (۱۳۹۴) بر می‌خوریم. با توجه به نقش مؤثر جنس دستوری در صرف و نحو گورانی، این مقاله می‌کوشد تا با استفاده از داده‌های میدانی از دو گویش لهون (شمالی و جنوبی) و هورامان تخت، به نقش، کاربرد و صورت‌ گوناگون این ویژگی دستوری در این زبان بپردازد. داده‌های این پژوهش با استفاده از چارچوب نظری (Corbett, ۱۹۹۱)  بررسی شده و روش تشخیص جنس دستوری واژ‌ه‌های مشتق، مرکب و وام‌واژه‌ها تعیین شده است. نتایج به‌دست ‌آمده، تفاوت‌های معناداری را در کاربرد جنس دستوری هنگام وام‌گیری واژه از زبان‌های دیگر و تک­واژهای حالت در دو جنس مذکر و مؤنث و شناسه‌های فعلی و تأثیر جنس دستوری اسم بر وابسته‌های اسمی در دو گویش مذکور هورامی نشان می‌دهد.
 

 
مریم سلطان بیاد، بهروز محمودی بختیاری، زهرا رحیمی،
دوره ۱۱، شماره ۳ - ( پاییز ۱۴۰۲ )
چکیده

فاعلیتِ ادبیات در جامعه یکی از کلیدواژه­هایِ تاریخ­گرایی­نوین است. نوتاریخ­گرایان بر این باورند که ادبیات صرفاً محصول تاریخ نیست؛ بلکه خود به طور فعالانه تاریخ می­سازد. تاریخ، گفتمان‌های قدرت، بخش­های به حاشیه رانده شده­یِ جامعه، و رابطه متقابل بین ادبیات و فرهنگ از دغدغه‌های اصلی تاریخ‌گراییِ­نوین  است. فردوسی و شکسپیر، اگر چه از دو فرهنگ مختلف و با فاصله شش قرن از یکدیگرند، آثارشان حائز ویژگی­هایِ مشترکِ تاریخی و ادبی است. فردوسی هم‌عصر سامانیان است؛ یعنی دوران احیایِ فرهنگ و زبان فارسی. شکسپیر نیز در دوران رنسانس می­زید که عصر تغییر در باورها، دیدگاه­ها، و جهان بینی انسان­هاست. علاوه بر این، آنها با به چالش کشیدن گفتمان‌های مسلطِ قدرت و کلیشه‌های فرهنگی درباره زنان، دیدگاه‌های جدیدی را نسبت به آنان در فرهنگ‌هایِ خود بوجود می­آورند. زنانی که مدتهاست بی­صدا یا به حاشیه رانده شده­اند، در آثار ایشان حضوری فعال دارند. زنِ منفعل، کم‌صدا و قرن­ها در حاشیه مانده­یِ ایرانی، در شاهنامه نمودی کنشگرانه نه تنها در سرنوشتِ خود، بلکه در سرنوشتِ دیگران نیز دارد. زنِ کم­صدایِ جامعه­یِ معاصر شکسپیر نیز که  گناهکار انگاشته می­شود، در نمایشنامه­های شکسپیرصاحب صداست و در دنیایِ خود کنشگر است. این مقاله به نقشِ زنان در جامعه­یِ معاصر با هر دوادیب می­پردازد و دیدگاه­های آنان را نسبت به زنان درآثاری منتخب از ایشان به تصویر می­کشد. با بررسی گفتمان­های حاکم درباره­یِ زنان و واکاوی متونِ هم عصر با ایشان، و تحلیل نقش زنان در آثارشان، اینگونه یافت می شود که ایشان در آثار منتخب نگاهی متفاوت به زنان در مقایسه با گفتمان­هایِ زمانه خود داشته­اند.

دوره ۱۲، شماره ۲ - ( خرداد و تیر ۱۴۰۰ )
چکیده

پرسش اصلی این تحقیق واقعیت روان‌شناختی سلسله‌مراتب گواه‌نمایی در فارسی است که از مستقیم (دیداری) شروع می‌شود و به غیرمستقیم (نقل‌قول، استنتاج، استنباط و غیره) ختم می‌شود. در این پژوهش با به‌کارگیری روش تصمیم‌گیری واژگانی بیناحسی سعی ­شده­ است که نحوۀ پردازش جمله‌های حاوی عناصر گواه‌نما با برنامۀ نرم‌افزاری dmdx بررسی­ شود. چارچوب نظری تحقیق مبتنی بر رمزگان چندبخشی/ چندگانه است؛ بدین معنی که نوع حواس درگیر به هنگام درک و تولید زبان در بازنمودهای زبانی مؤثر است. متغیر مستقل نوع گواه‌نما و متغیر وابسته زمان واکنش آزمودنی‌ها به محرک دیداری است. آزمودنی‌ها سی نفر دانشجوی ۲۰ تا ۲۲ ساله بوده‌اند که در دو گروه مرد و زن مرتب شده‌اند. نتیجۀ آزمون این است که در سلسله‌مراتب گواه‌نمایی در فارسی جمله‌های حاوی گواه‌نماهای مستقیم دیداری به‌طور معناداری دیرتر از دیگر انواع آن پردازش می‌شوند و گواه‌نماهای غیرمستقیم از بقیه سریع‌تر. تفاوت معنا‌داری میان زمان پردازش جمله‌های حاوی گواه‌نماهای حسی و غیرحسی دیده می‌شود. توجیه و توضیح این امر را می‌توان در فعال‌شدگی بخش‌های بیشتر در کورتکس به هنگام بازنمود و پردازش تصاویر ذهنی دیداری دانست که علاوه ‌بر «حافظه» به «توجه» بیشتر نیازمند است. این درحالی است که  استنتاج به نواحی کم‌تری از لب فرانتال محدود است. نتایج واقعیت روان‌شناختی سلسله‌مراتب گواه‌نمایی فارسی را تأیید می­کند. از حیث بار شناختی تحمیل‌شده بر مغز، می‌توان در یک تقسیم‌بندی کلی گواه‌نماهای فارسی را به دو دسته حسی و غیرحسی دسته‌بندی کرد. هدف از این پژوهش به‌آزمون ­نهادن واقعیت سلسله‌مراتبی است که بیشتر در مبحث گواه‌نمایی ارائه می‌شود. این آزمون به شیوه‌ای تجربی تدوین و ارائه ­شده ­است.

دوره ۱۲، شماره ۴ - ( مهر و آبان ۱۴۰۰ )
چکیده

پژوهش حاضر در جهت یک بررسی رده­شناختی از عنصر زبانی واژه­بست در زبان گیلکی تدوین شده است. در این پژوهش، سعی بر آن است تا باتوجه به تنوعات گویشی قابل‌توجه زبان گیلکی و نیز دیدگاه­های گوناگون در طبقه­بندی عنصر واژه­بست و بهره­وری متفاوت گویش­ها و زبان‌های ایرانی از این عنصر زبانی، با یک بررسی رده­شناختی، تنوع حضور واژه­بست در زبان گیلکی و جایگاه حضور آن در جملات گیلکی مشخص شود. بدین منظور، واژه­بست­های زبان گیلکی براساس پرسش‌نامۀ رده‌شناختی مؤسسۀ ماکس پلانک در باب رده­شناسی واژه­بست مورد تحلیل قرار گرفته­اند. پرسش‌نامه شامل ۵ بخش قابل تفکیک است که عبارت‌اند از: ۱. ویژگی­های کلی زبان، ۲. حالات مقوله‌ای واژه­بست، ۳. ویژگی­های خاص، ۴. جایگاه واژه­بست، و ۵. حرکت. داده­های مذکور پس از گردآوری از سه ناحیۀ گویشیِ گیلکی غربی (بیه پس)، شرقی (بیه پیش) و گیلکی گالشی از شهرها و روستاهای شرقی، غربی و مناطق ییلاقی استان گیلان، به شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی ـ مقایسه‌ای مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج این پژوهش بیانگر یکسان بودن واژه­بست­های زبان گیلکی در سه گونۀ مذکور است و به‌طور کلی می­توان بیان کرد که زبان گیلکی دارای پیش­بست­های ضمیری متصل به نشانۀ مفعولی، پی­بست نشانۀ مفعولی /ǝ/، پی­بست تأکیدی و نیز نشانۀ /o/ ربط است. همچنین مشاهده شد که پی­بست ضمایر شخصی متصل به اسامی، صفات، حرف اضافه و افعال در این زبان وجود ندارد. حرکت برای واژه­بست فقط به انتهای گروه میزبان امکان­پذیر است و جابهجایی و جهش واژه‌بست به موقعیت پیشین در این زبان ممکن نیست. همچنین باتوجه به بررسی­های انجام‌شده، تحقق قاعدۀ واکرناگل درمورد جایگاه دوم برای واژه­بست در زبان گیلکی قابل تأیید است.


دوره ۱۲، شماره ۵۸ - ( مهر و آبان ۱۴۰۳ )
چکیده

میر نوروزی یکی از نمایش‌واره‌های کارناوالی کهن ایران است که امروزه یا از میان رفته‌ است و یا به ندرت روی می‌دهد. متأسفانه در راستای حفظ اهمیت این نمایش‌وارۀ کهن به قدر کفایت و به اندازه‌ای که شایستۀ آن‌ است مکتوباتی نگاشته نشده است. تا به امروز نوشته‌های گوناگونی دربارۀ مفهوم کارناوال باختین در ادبیات و هنر منتشر شده، اما تاکنون به غیر از یک مورد محدود، که آن نیز صرفاً به مقایسۀ تطبیقی نمایش‌های خنده‌آور ایرانی با نظریات کارناوالی باختین پرداخته، بررسی دیگری در این زمینه صورت نگرفته است. از سوی دیگر هیچ یک از پژوهش‌های پیشین، به جنبه‌های اجرایی میر نوروزی و توان بالقوۀ این نمایش‌واره برای عرصۀ اجرا و تئاتر امروز ایران نپرداخته‌اند. به همین سبب، نگارندگان در این پژوهش بر آنند تا با رویکردی تحلیلی ـ تطبیقی براساس آرای میخائیل باختین، یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان قرن بیستم، ابتدا دربارۀ ویژگی‌ها و مؤلفه‌های کارناوالیته در دو نمایش‌وارۀ ساتورنالیا و میرنوروزی بحث کنند و سپس مضامین و مؤلفه‌های کارناوالی این دو نمایش‌واره را با یکدیگر تطبیق دهند تا از این رهگذر درک ویژگی‌های کارناوالی میر نوروزی‌  میسر شود و درپی آن، ارزش و اهمیت‌  این نمایش‌وارۀ کهن ایرانی در نمایش‌های ایرانی، کارایی و پتانسیل و توان بالقوۀ آن‌ در هنر اجرا و امروز تئاتر ایران، مورد تأکید و بازنگری قرار گیرد.
 

دوره ۱۳، شماره ۲ - ( خرداد و تیر ۱۴۰۱ )
چکیده

سؤال اصلی این تحقیق واقعیت روان‏شناختی پیچیدگی بازنمودی زمان دستوری نسبی در فارسی است؛ یعنی چگونگی ادراک شنیداری انواع مختلف زمان‏های دستوری نسبی فارسی. در اینجا روش تصمیم‏گیری واژگانی بیناحسی به‏کار رفته است تا نحوۀ پردازش جملات حاوی انواع زمان‏های دستوری نسبی با برنامۀ نرم‏افزاری انداز‏گیری زمان واکنش به هزارم ثانیه (dmdx ) بررسی‏ شود. چارچوب نظری مبتنی‌بر رمزگان چندبخشی/ چندگانۀ موردنظر شاپیرو (۱۹۹۰) در روان‏شناسی زبان و طبقه‏بندی زمانی موردنظر کامری (۱۹۸۵) در زبان‏شناسی است. متغیر مستقل نوع زمان دستوری و متغیر وابستۀ زمان واکنش آزمودنی‏ها به محرک دیداری است. آزمودنی‏ها ۲۵ نفر دانشجوی ۱۸ تا ۳۰ ساله در دو گروه مرد و زن بوده‏اند. نتیجۀ آزمون اول نشان می‏دهد که جملات سادۀ حاوی زمان دستوری نسبی بی‏زمان (مصدر) دیر‏تر از انواع دیگر (حال کامل، گذشتۀ کامل و التزامی) پردازش می‏شوند. تبیینِ یافتۀ حاضر این است ‏که مصادر از آنجا که بی‏نشان‏ترین صورت فعلی هستند و فاقد وجه، زمان، شخص و شمار هستند شمول معنایی بیشتری دارند و دیرتر پردازش می‏شوند. نتیجۀ آزمون دوم نشان می‏دهد که زمان پردازش جملات مرکب حاوی زمان‏های نسبی مختلف تفاوت معنی‏دار با هم ندارد. به عبارت دیگر، با مرکب شدن نوع جمله تفاوت‏های معنی‏داری که در آزمون (۱) قابل‌مشاهده بود ازبین رفته ‏است. این نکته نشان می‏دهد که متغیر نوع جمله نسبت‌به متغیر زمان دستوری فعل تأثیر بیشتری بر بار شناختی ذهن دارد. در این دو آزمون متغیر جنسیت آزمودنی‏ها بی‏اثر شناخته شده است. یافته‏ها را می‏توان در آموزش زبان فارسی، تدوین کتاب و تهیۀ مواد آموزشی مدنظر قرار داد.
 

صفحه ۱ از ۱