جستجو در مقالات منتشر شده
دانیال بسنج، الهام گرامی فر،
دوره ۷، شماره ۳ - ( ۶-۱۳۹۸ )
چکیده
امروزه اهمیت تحقیقات در حوزه ترجمهپژوهی بر زبانشناسان و نیز متخصصان ادبیات تطبیقی پوشیده نیست. اهمیت ترجمهپژوهی، حتی در نگاه کوچکساختار نگر که مبتنی بر تحلیل مسائل زبانی در ترجمه است، از آنجاست که دیگر متن ترجمه ادبی از نظر نقشی که در زبان و فرهنگ مقصد بازی میکند چیزی کم از بار و نقش ادبی و فرهنگی متن اصلی در بستر زبانی-فرهنگی خودش ندارد، بویژه هنگامی که به ترجمهپژوهی شاهکارهای ادبیات جهان میپردازیم. مقاله حاضر به بررسی ترجمه آرایه های استعاره و مجاز در نسخه فرانسوی «دیوان حافظ» به ترجمه شارل-هانری دو فوشه کور[۱]میپردازد. این ترجمه به زبان فرانسه بر اساس نسخه گردآوری شده توسط پرویز ناتل خانلری انجام شده است. این مقاله ابعاد معناشناختی ترجمه آرایههای ادبی را مورد مطالعه قرار داده است. پس از بررسی آرایه های استعاره و مجاز موجود در نیمی از اشعار دیوان حافظ، در مجموع ۵۰ مورد آرایه غیر مشابه برای ارائه در این مقاله انتخاب شدند و با اخذ رویکرد معناشناختی-واژگانی از یکسو و بکارگیری نظریه های ترجمهشناختی آنتوان برمن[۲] از سوی دیگر، آرایه های منتخب مورد تحلیل و نقد قرار گرفتهاند. یافته های به دست آمده نشان میدهد که مترجم تنها در مواردی محدود موفق به ارائه برگردان جامعی از آرایهها شده است؛ در برخی موارد تنها توانسته معنای صریح آرایه ها را انتقال دهد، در مواردی بدون انتقال دادن معنای صریح آرایه ها معنای ضمنی آنها را در ترجمه منتقل نموده و در برخی دیگر از آرایه ها متوسل به تفسیر آنها گردیده است.
[۱] Charles-Henri de Fouchécour
مهناز احدی، ناهید جلیلی مرند، شراره چاوشیان،
دوره ۸، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۳۹۹ )
چکیده
در حال حاضر، صاحبنظران حوزۀ مطالعات ترجمه بر این موضوع اتفاقنظر دارند که ترجمه یکی از شاخصترین الگوهای برخورد میان دو فرهنگ است و نمیتوان آن را به فرایند زبانی صرف محدود کرد. در زمینۀ ترجمهشناسی، نظریهپردازانی چون برمن[۱]، ونوتی
[۲]، شلایر ماخر
[۳]، ریکور
[۴]... بر بازنمایی دیگری و بیگانهسازی تأکید میکنند و آن را راهبرد برتر میدانند، آنها مترجم را از هرگونه «مقدسشماری زبان مادری» برحذر میدارند و معتقدند که او باید فرهنگ دیگری را بدون هرگونه دخل و تصرف به خوانندگان زبان مقصد معرفی کند. اما در واقعیت امر همیشه چنین نیست و گاهی مترجم بهجای آشنا کردن خوانندۀ مقصد با فرهنگ بیگانه، جایگزینی معنایی را بهکار میبندد؛ گاهی حتی به حذف و عوض کردن مطالب روی میآورد. آیا میتوان بدون درنظر گرفتن موقعیت، بیگانهسازی را راهبرد برتر دانست؟ اولویت راهبردها به چه عواملی بستگی دارد؟ آیا عدم انتخاب چنین راهبرد بهاصطلاح برتر صرفاً ریشه در دیدگاه مترجمان به فرایند ترجمه دارد؟
چه عواملی بر انتخابهای مترجم تأثیر میگذارند و موجب تمایز ترجمههای گوناگون یک اثر میشوند؟ این انتخابها چه تأثیراتی میتوانند بر خوانندۀ زبان مقصد داشته باشند؟ مقالۀ حاضر به بررسی عوامل مؤثر بر انتخابهای مترجم در برگردان عناصر فرهنگی میپردازد، سپس تأثیر این انتخابها را بر خوانندگان زبان مقصد مورد بررسی قرار میدهد.
عیسی متقی زاده، علی حاجی خانی، سمیه مدیری،
دوره ۹، شماره ۲ - ( ۶-۱۴۰۰ )
چکیده
شیوه ترجمه متون به زبان دیگر و حفظ میزان تأثیرگذاری آن، همواره یکی از دغدغههای اصلی مترجمان و منتقدان بودهاست؛ چراکه هیچ متنی بدون ایجاد تغییرات در آن، قابل ترجمه به زبان مقصد نیست. این مهم در ترجمه متون دینی، اهمیت بیشتری مییابد و شاهد ترجمههای متعدد از آنها هستیم. بدون شک، هر ترجمهای از ویژگیهای مثبت و منفی، برخوردار است و کیفیت ترجمه، وابسته به میزان برخورداری آن از این ویژگیهاست. در زمینه تشخیص سطح کیفی متون ترجمه شده، نظریات متعددی وجود دارد و غالبا سعی در رسیدن به ترجمهای کامل و مطلوب داشتهاند. این تلاشها و ارزیابیها سبب پیشرفت در امر ترجمه میشوند. در این پژوهش، الگوی خانم کارمن گارسس که در چهار سطح معنایی- لغوی، نحوی- واژه ساختی، گفتمانی- کارکردی و سبکی- عملی طراحی شدهاست، به دلیل قابلیت تطبیق آن بر متون ادبی، انتخاب شده و به روش توصیفی- تحلیلی و آماری، دو ترجمه آقایان دشتی و شهیدی از حکمتهای نهج البلاغه، مورد مقایسه قرار گرفته تا مشخص شود طبق مؤلفههای این نظریه، کدامیک از ترجمهها مقصدگراتر بوده و از کفایت و مقبولیت بیشتری برخوردار است. نتایج تطبیق نظریه گارسس بر این دو ترجمه، حاکی از آن است که ترجمه شهیدی، مقصدگراتر از ترجمه دشتی است و در سطوح اول، سوم و چهارم، ویژگیهای مثبت بیشتر و ویژگیهای منفی کمتری دارد اما در سطح دوم، ویژگیهای هر دو ترجمه، یکسان هستند؛ لذا ترجمه شهیدی از کفایت و مقبولیت بیشتری برخوردار است. بهعلاوه، هر دو ترجمه، در سطح چهارم، نیازمند بازنگری هستند.
علیرضا عرب عامری، فرشته افضلی،
دوره ۱۱، شماره ۱ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده
رمان آینههای دردار اثر هوشنگ گلشیری یکی از آثار ادبیات معاصر فارسی است که عناصر فرهنگی بسیاری در خود جای دارد. این رمان در سال ۲۰۰۴ م به قلم سلیم عبدالأمیر حمدان با نام «مرایا الذات» به عربی ترجمه شد. هدف از این پژوهش، بررسی انتقال عناصر فرهنگی این رمان از فارسی به عربی بر پایه الگوی ولادیمیر ایویر (۱۹۸۷) و راهبردهای ترجمه این گونه واژهها و عبارتها و نیز بررسی میزان بسامد هر یک از راهبردها و میزان موفقیت مترجم است. روش پژوهش، توصیفی-تحلیلی است، برای این کار از طبقهبندی پنجگانۀ نیومارک (۱۹۸۸) و نیز نمونهکار هاشمی و غضنفریمقدم (۱۳۹۳) در تکمیل طبقهبندی آن بهره بردیم. یافتههای پژوهش بیانگر آن است که در این رمان، مؤلفه اصطلاحات با ۹۵ مورد، پربسامدترین و مؤلفههای لعن و نفرین، دشنام و ناسزا با هیچ مورد کمبسامدترین است. نیز نتایج آماری راهکارهای ترجمه عناصر فرهنگی این رمان نشان میدهد که جایگزینی با بسامد ۵۰ و ۵۷% و وامگیری با ۲۰ و % ۲۳ بیشترین راهکار به کاررفته مترجم است و این نشان از آن دارد که حمدان از روش تلفیقی وامگیری به همراه تعریف بهره نبرده و عبارتها را برای خواننده در درون متن یا پاورقی تعریف نکرده است، ولی نکته مثبت ترجمه او کاربرد اندک ترجمه تحتاللفظی و حذف و بهکارنبردن مؤلفه افزودهسازی است.
مهنوش اسکندری، علی سعیدی،
دوره ۱۱، شماره ۴ - ( ۱۰-۱۴۰۲ )
چکیده
لفظ و معنا در متن ادبی و خصوصا در شعر چنان با یکدیگر درمیآمیرند که گویی تک تک واجها و هجاهای به کار رفته در این آثار با ظرافتی خاص و در راستای انتقال حس و مفهومی ویژه برگزیده شدهاند. نظریه القای آوایی نخستین بار توسط موریس گرامون، زبانشناس فرانسوی مطرح شد. پژوهش حاضر با تکیه بر این نظریه و با روش توصیفی-تحلیلی به بررسی آواهای القاگر موجود در شعر «بادبان» (Парус) لرمانتوف و دو ترجمه موجود از آن میپردازد. نتایج این پژوهش نشان میدهد که شاعر به مدد تکرار همخوانهای انسدادی، واکههای روشن، همخوانهای خیشومی و واکههای درخشان به ترتیب احساس آشفتگی، تکاپو، ناخشنودی و خشم را به مخاطب القا میکند. از آنجاییکه تعداد واجهای متن اصلی، ترجمه منظوم و منثور با یکدیگر برابر نیست، جهت نتیجهگیری دقیق و منصفانهتر درصد تکرار آواها نسبت به کل واجها در هر متن و انحراف از معیار (لازم به یادآوری است که اصطلاح «انحراف از معیار» در معنای عام آن مد نظر است.) درصد هر تکرار نسبت به متن اصلی محاسبه شده است. در نهایت میتوان گفت اولا ترجمه منظوم از اطناب کمتری برخوردار و از نظر تعداد واجهای به کار رفته بسیار به شعر اصلی نزدیک است، ثانیا در هر دو ترجمه ترتیب مفاهیمی که با تکرار آواها القا میشوند یکسان ولیکن با متن اصلی متفاوت است و ثانیا انحراف از معیار درصد تکرار آواهای القاگر در ترجمه منظوم از ترجمه منثور کمتر و در نتیجه ترجمه منظوم از این حیث به متن اصلی نزدیکتر است.
محمد حسین حدادی، علیرضا حاجیحیدری،
دوره ۱۲، شماره ۱ - ( ۴-۱۴۰۳ )
چکیده
یکی از چالشهای بزرگ ترجمهی متون ادبی، عناصر فرهنگی موجود در این متون میباشد و این مهم به ویژه در ترجمهی ادبیات نمایشی به دلیل کاربرد نمایشنامه، یعنی اجرا بر روی صحنه چشمگیر است. یکی از رویکردهایی که در ترجمه با مدنظر قرار دادن هدف ترجمه و کارکرد متن در زبان مقصد، برای فهم مخاطب از ترجمهی متون نمایشی جایگاهی خاص قائل است، نظریهی اسکوپوس میباشد. این جستار در صدد است که بر بستر تقسیمبندی عناصر فرهنگی به دو دستهی "عناصر فرهنگی ملموس" و "عناصر فرهنگی غیر ملموس" توسط نیومارک و چیارو، مهمترین عناصر فرهنگی موجود در نمایشنامهی بیرون پشت در را استخراج کرده و بر طبق آنها، عملکرد مترجم این نمایشنامه را در صورت اجرای آن به روی صحنه از منظر نظریهی اسکوپوس مورد ارزیابی قرار دهد. نتیجه حاصل از این پژوهش نشان میدهد که ترجمه گلشیری اگرچه در اجراهای تئاتری مورد استفاده بوده ولی انتقال عناصر فرهنگی ملموس توسط وی، در راستای هدف نمایشنامه که اجرا باشد، نیست.
فاطمه میرزاوند، فرشته افضلی،
دوره ۱۲، شماره ۱ - ( ۴-۱۴۰۳ )
چکیده
تفاوتهای فرهنگی و زبانی در متون دیداری -شنیداری، همواره دشواریهای بسیاری را در امر واژهگزینی و انتقال عناصر فرهنگی پیش روی مترجمان قرار میدهد و مسأله ترجمهپذیری یا ترجمهناپذیری این عناصر، آنان را به چالش میکشد. هدف از این پژوهش، کندوکاو در زمینه چگونگی انتقال عناصر فرهنگی در قالب زیرنویس با تکیه بر روش توصیفی -تحلیلی است. به این سبب با گذر از امکانپذیری یا امکانناپذیری انتقال مؤلفههای فرهنگی به مخاطبان غیربومی به تحلیل فیلم «کتاب قانون» بر پایه ریختشناسی فرهنگی وُژتاسیه ویچ پرداخته، آنگاه با تکیه بر تکنیکهای هفتگانه وینه و داربلنه به بررسی و تحلیل زیرنویس عربی مجموعهی گزارههای شفاهی این فیلم میپردازیم و در پی آن هستیم که نشان دهیم کدام دسته از عناصر فرهنگی ویچ نمود بیشتری دارد و مترجم در گزینش واژگان و چینش ساختاری عبارتها بیشتر از کدام یک از ترفندهای این دو نظریهپرداز بهره برده است. نتایج نشان از آن دارد که اصطلاحات زبانی و اشارات کاملاً فرهنگی به ادبیات، سپس اسامی و اصطلاحات ناظر بر سبک زندگی، بیشترین بسامد را به خود اختصاص دادهاند. تحلیلهای توصیفی و زبانشناختی حاصل از ترجمه گزارههای شفاهی فرهنگی در این پیکره نیز نشان از آن دارد که مترجم، بیشتر از ترجمه غیرمستقیم و راهکار تعادل (معادلیابی) با بسامد ۱۴ و ۴۰% و سپس راهکار همانندسازی (اقتباس) با بسامد ۱۲ و ۳۵% بهره برده است.
محمدحسن امرائی،
دوره ۱۲، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۴۰۳ )
چکیده
یکی از مهم ترین مسائلی که در ترجمه تخصصی آثار ادبی مطرح می شود، حفظ سبک و ژانر متن اصلی قبل از ترجمه آن است. سبک یا سبک بیان به عنوان مهمترین ویژگی نوشتار بستگی به هدف نویسنده دارد؛ زیرا نویسنده از ساختارهای گرامری متفاوت و واژگان مختلف برای ایجاد جلوه های خاص مورد نظر خود استفاده می کند. در نظر گرفتن سبک متن زبان مبدأ در ترجمه یکی از وظایف مترجم است؛ زیرا عدم اهتمام به چنین گزینه ای، سبک متن زبان مبدأ را قربانی می کند. یکی از نکات مهم در ترجمه آثار ادبی، میزان ادبی بودن متن ترجمه شده نسبت به متن اصلی است. در سبک شناسی آماری با مطالعه شکل و محتوای متن اثر می توان به سطح ادبی متون دست یافت. بوزیمان، زبان شناس آلمانی، معادله ای برای بررسی سطح کیفی متون ادبی ارائه کرد. در این مقاله سعی شده است با روش توصیفی - تحلیلی، سطح کیفی ادبیت غزل «حالا چرا؟» از شهریار و ترجمه عربی آن به شعر، به قلم عبدالناصر الحمد، مورد ارزیابی قرار گیرد.